۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

به سراغ من اگر می آیید....

می خوام به سردی شبهام بخندم


می خوام به پوچی دنیام بخندم

وقتی می بینم بادیگرونی

تواوج گریه هام می خوام بخندم

می خوام دادبزنم تنهای تنهام

می خوام وقتی می گم تنهام بخندم....




وقتی بازکردم دفترچه ی سال 88تمو نوشته بودم صفحه ی اولش


هرکسی برای خودش حریم خصوصی ای دارد که بجزخودش کسی را درآن راه نمی دهد

دراین حریم گلایه ها،گریه ها،خنده ها؛التماس هاودعا هاو خواسته هاوسوتی هاواشتباه هاو....رامی نویسد وگاهی باخودش حرف می زند بدون صدا .تاکه کسی صدایش را نشنود می نویسد

این دفترچه حریم من است وحتی پس ازمرگم نیز نمی پسندم آن را ورق بزنید مطمئن باشید روح من درعذاب خواهد بود.

باخوندن این نوشته قیافم شبیه نقطه ی زیر علامت سوال شده .راستی من حریمم کجا بوده هرچی که بیشتر ورق می زنم دفترمو حوصلم بیشتر سر می ره .هی خاطره هی خاطره .چقدربعدمرگم آدمای کنجکاو خسته می شن ومی گن بابا این دیونه بوده .

برای همین دفترچه خاطرات امسالم ورود ممنوع نداره. یه خوبیش اینه که کسی تحریک نمیشه وحسن دیگش اینه که کنجکاوها به کاردیگه ای می پردازند وحتی روی صفحه ی اولش نوشتم هرکی به سراغم میاد نرم وآهسته بیاد نکند که ترک بردارد...

۲ نظر:

نگاه گفت...

خيلي حس داشت دوست داشتم آنتيك

delight گفت...

اصلا این خلاقیتت عادت بچگیته