۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

مطلب2

پرسیدن عیب است...


موضوع انشا بود نامه ای به خدا.وچند تذکر که سوال هایی ازقبیل اینکه خدا الان کجاهستی؟قبل ازتوچی یاکی بوده؟چه شکلی هستی ؟...رانمی پرسید درغیر این صورت نمره ای به شما تعلق نمی گیرد.به مرور زمان درک کردیم که پاسخ برخی سوال ها راهیچ کس نمی داندحتی اگر ساعت ها وبه عبارتی سال ها حول محورآن بحث شود ودلایل وفرضیه های متعدد که این بودکه آن شد اینگونه بود که باشد.مانیز پذیرفتیم که خدایمان درزمان ومکان نمی گنجدومای بشرعاجزیم ازپاسخ.

به مایاددادندپرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است واین چوب همآره زمانی برملاج ما کوبیده می شود که پاسخ سوالی راندانیم.وچه سوال هایی هستند که بارهاوبارها اززبان ودهان افراد مختلف پرسیده شده اند ومی شوند ولیکن پاسخی برای آن نیست.سوالی پرسیدم وبه جای جواب ،به وسیله ی ابزاری که داشتند قانع ام کردندکه جایگاه سوال کننده درپرسیدن خیلی ملاک است وتوجزءاین جایگاه نیستی بنابراین جمله ی فوق الذکرباید اصلاح شود.پرسیدن عیب است زمانی که جایگاش نباشد! این اتفاق دقیقازمانی افتاد که شخص مورد سوال به منظور پاسخ دادن به سوال درآن جایگاه قرارگرفته است وباید توضیح قانع کننده ای ازکارهایش ارائه دهد وابهامات رابرطرف.

درادبیات فارسی وادبیات عامیانه ی کشورما چه ضرب المثل ها وجمله هاوکنایه ها که دروصف حالات مختلف بیان نشده است ودرچه محافل وبرنامه هاوفیلم های مختف که اینچنین جملات مورد تحلیل قرارنگرفته اندواما همچنان که به مرحله ی عمل می رسد قادربه درک ان ها نیستیم!درجامعه ای که پاسخ سوال تهدید است وشاخ وشانه کشیدن ،درجامعه ای که ازخانه گرفته تا بیرون ازخانه امکان رسمی وغیر رسمی سخن حق تلخ است ونابه جا. پیشترفت وصعود کجای نردبان ترقی تعریف شده است؟

هرمصداقی که می خواهم بیاورم بامشکل مواجه می شوم چراکه بانوشتن آن با یک شخص حقیقی یاحقوقی هماهنگ می شود به همین جهت دست به عصایابهتربگویم قلم به دوش هستم تاکه مبادایکی ازما،ازمابرنجدومارانیزبرنجاند ولی این رابه خاطربسپاریم نگوییم ونپرسیم بیگاانه می گویدوحاصل ماراجزشرم چیزی نمی شود.


هیچ نظری موجود نیست: