۱۱ مرداد ۱۳۸۹

واگویه های قبل از خواب ظهر

شاید از این در یا پنجره یا ازاین دریچه یا ازاین روزن یا ازاین حفره ی میلیمتری روی دیوار اشعه ای یا نوری یا روشنایی را حس می کردم اما با ارتعاش عطسه ای که از جانب تو دیوارم را لرزند حتی این حفره ی میلیمتری ایجاد شده روی دیوار که با هزار آرزو داشتم نیز دیگر نیست ...


یک روزی یک جایی روی یک زمین وسیع نه، روی یک زمین . حتما باهم صبحانه خواهیم خورد وبه همه ی مربا های عالم ناخونک خواهیم زد.

ارکست سنفونیک نه حتی یک نت هم دلخوشی ما ،را میتواند بیان کند اگربخواهیم .فقط باید به همه ی جاده های پرپیچ وخم لبخند زد چون غیر از این چاره ای نداریم یا مرگ یا زندگی ...

۳ نظر:

شفق گفت...

ها؟!!!!
خیلی قشنگ نوشتیا ولی من حالیم نشد!
اما اینو حالیم شد که قشنگ نوشتی!!!!!!

Unknown گفت...

با شفق موافقم!!
ولی میدونم چی میگی
من همه اینا رو تو خوابهای شبانه
وا میگم!

آنتیک گفت...

ازعلامات تعجبات متعددات شفق وبهانه ممنون وممنونم وهمچنین ممنونم که ممنونم
وای سوزن گیر کرد چون اکنون نیز ظهراست ومن خواب غافل .امیدوارم درک کرده باشید که چرا متوجه ی واگویه هانشدید!
ولی درکل این متن سه اپیزد جدابودکه به هم ربطی نداشت.