۱۵ فروردین ۱۳۸۹

ديدمش

صبادركوچه ديدم بي وفاي خويش را
بازگم كردم زشادي دست وپاي خويش را
گفته بودم بعداز اين بايد فراموشش كنم
ديدمش از ياد بردم
گفته هاي خويش را...

واينكه شاعر اين شعر را نمي شناسم وشايد يكي از ما باشد شايد..

۲ نظر:

نگاه گفت...

هر كي گفته زيبا گفته دوست داشتم

ويدا گفت...

تنها چيزي كه يادم مياد سرخوشي روزاي دانشگاهه